نظریه اقتصاد عام ژرژ باتای و پارادایم‌های نوین اقتصاد رفتاری
سفری میان‌رشته‌ای از فلسفه اقتصاد تا علوم اعصاب
مقدمه: از عقلانیت محض تا پیچیدگی انسانی
در مطالعه رفتار انسان و جامعه از منظر فلسفی و علمی، رویکردهای متنوعی شکل گرفته‌اند. برخی از این رویکردها ریشه در تفکر کلاسیک اقتصاد دارند و انسان را موجودی کاملاً عقلانی و خودمحور فرض می‌کنند؛ در حالی‌که دیدگاه‌های جدیدتر بر جنبه‌های فرهنگی، تکاملی و روان‌شناختی تأکید دارند.
در جلسات پیشین به مباحثی چون رفتارشناسی تکاملی و انتخاب طبیعی، نظریه بیگانگی در مارکسیسم، و دیدگاه‌های نوین روان‌پزشکی تکاملی پرداخته شد. همچنین کتاب‌هایی چون انسان خردمند (یووال هرری) و ژن خودخواه (داوکینز) بررسی شدند که به خاستگاه زیستی و تاریخی رفتار انسان می‌پردازند.
اکنون در ادامه، به سراغ یک رویکرد فلسفی متفاوت در فهم اقتصاد و رفتار انسانی می‌رویم: نظریه اقتصاد عام ژرژ باتای. سپس این دیدگاه را با رویکرد تکاملی-پیچیدگی در اقتصاد (کتاب خاستگاه ثروت اثر اریک بینهاکر) مقایسه می‌کنیم.
ژرژ باتای: فیلسوف اتلاف و فراوانی
ژرژ باتای (1962-1897) فیلسوف و متفکری بود که با رویکردی نامتعارف به مقوله اقتصاد نگریست. باتای مفهوم «اقتصاد عام» را در کتاب سهم ملعون (La Part Maudite, 1949) بسط داد. منظور از اقتصاد عام، نگرشی گسترده به تبادل‌ها و مصرف انرژی در سطح کلان طبیعت و جامعه است که فراتر از اقتصاد مرسوم مبتنی بر بازار و پول می‌رود.
در مقابل آن، اقتصاد متعارف را باتای «اقتصاد خاص» یا اقتصاد محصور می‌نامد که تنها بر تولید، توزیع و بهره‌وری متمرکز است و جنبه‌های غیرمولد را نادیده می‌گیرد. این یک تفاوت هستی‌شناختی بنیادین است که تمام تحلیل باتای را شکل می‌دهد.
اصل وفور انرژی: پارادایم فراوانی در برابر کمبود
باتای با الهام از ایده‌های نیچه و مشاهدات انسان‌شناختی، استدلال می‌کند که در سطح زیستی و اجتماعی، همواره مقداری انرژی مازاد وجود دارد که فراتر از نیازهای پایه برای بقا و تولید است. به بیان دیگر، موجودات زنده و جوامع انسانی معمولاً بیش از آنچه برای ادامه حیات و رشد لازم است انرژی (یا ثروت) دریافت و تولید می‌کنند.
طبق نظریه باتای، این انرژی یا منابع اضافی اگر نتوانند صرف گسترش سیستم شوند، ناگزیر باید بدون بهره‌مندی بازگشتی مصرف یا تلف شوند؛ خواه آگاهانه و به شکلی «باشکوه» و خواه ناآگاهانه و به شکلی «فاجعه‌بار». او می‌گوید: «موجود زنده در روی کره زمین عادتا بیش از آنچه برای بقایش ضروری است انرژی دریافت می‌کند؛ این انرژی اضافه را می‌توان صرف رشد یک نظام کرد، اما اگر سیستم دیگر رشد نکند یا انرژی اضافه بیش از ظرفیت رشد باشد، این انرژی حتماً باید بدون منفعت از دست برود؛ باید آن را خرج کرد، چه بخواهیم چه نخواهیم، یا به شکلی پرشکوه یا به شکل فاجعه‌بار».
ضرورت اتلاف: از امری منفی به اصلی بنیادین
دیدگاه کلاسیک
اتلاف و اسراف پدیده‌های منفی و نامعقول
تمرکز بر کمبود منابع
ارزش: تولید و بهره‌وری
دیدگاه باتای
اتلاف بخشی ضروری از سازوکار جهان و حیات
تمرکز بر فراوانی انرژی
ارزش: مصرف و بخشش
باتای تأکید می‌کند تصدیق اینکه بخشی از انرژی و ثروت تولید‌شده باید الزاماً به هدر رود و «به دود هوا فرستاده شود»، مستقیماً با احکام عقلانی اقتصاد متعارف در تضاد است. این یک تفاوت فرهنگی-فلسفی عمیق است که ریشه در پارادایم‌های متفاوتی از واقعیت دارد.
جنگ: اتلاف فاجعه‌بار انرژی مازاد
باتای جنگ‌های بزرگ را نمونه‌ای فاجعه‌بار از اتلاف انرژی و ثروت انباشته می‌داند. هنگامی که منابع و نیروهای تولیدی یک تمدن بیش از حد تجمع می‌یابد و راه مفیدی برای به‌کارگیری همه‌ی آن وجود ندارد، تنش‌ها و رقابت‌ها می‌توانند در نهایت به انفجار خشونت‌بار (جنگ) منجر شوند.
در جنگ جهانی اول و دوم، میلیاردها دلار سرمایه و حجم عظیمی از نیروی انسانی و انرژی صنعتی عملاً در میادین نبرد نابود شد. این رخداد از منظر باتای صرفاً یک تراژدی سیاسی نیست، بلکه تجلی قاعده‌ی کلی‌تری است: اتلاف انفجاری انرژی مازاد که نتوانسته به شکلی مهارشده مصرف شود.
پات‌لاچ: اتلاف باشکوه در آیین‌های بومی
باتای به جوامع پیشامدرن مثل قبایل سرخپوست شمال غرب آمریکا (آیین پات‌لاچ) اشاره می‌کند که در آن رؤسای قبایل طی مراسمی مقادیر زیادی از اموال خود (غذا، کالا، حتی برده‌ها) را بخشیده یا نابود می‌کردند تا شأن و منزلت کسب کنند.
در آیین پات‌لاچ، ثروت اضافی قبیله به صورت هدایا به دیگران داده می‌شد یا در جشن‌ها مصرف می‌گردید. این یک نمونهٔ «خرج کردن باشکوه» است که هرچند از نظر اقتصاد سودانگارانه نامعقول می‌نماید، اما کارکرد اجتماعی-فرهنگی مهمی داشت.
اشکال گوناگون سهم ملعون
قربانی‌های مذهبی
نذر کردن اموال و قربانی کردن بهترین دارایی‌ها به نام امر مقدس
بذل و بخشش
کمک‌های خیریه، هنر و فعالیت‌های عام‌المنفعه بدون بازده مستقیم
مصرف تجملی
کالاهای لوکس، جشن‌های پرهزینه و صنعت مد به عنوان تخلیه مازاد
مصرف تجملی در جوامع مدرن
در جوامع مرفه مدرن، الگوهای مصرف تجملاتی (خرید کالاهای لوکس گران‌قیمت، برگزاری جشن‌ها و فستیوال‌های پرهزینه، صنعت مد و زیورآلات گران) نیز کارکردی مشابه دارند. این‌ها روش‌هایی نسبتا «بی‌خطر» برای تخلیه مازاد ثروت هستند؛ به جای آنکه انباشت ثروت به بحران منجر شود، در چرخه‌های مد و کالاهای تجملی به مصرف می‌رسد.
باتای البته معتقد بود حتی این اشکال مهارشدهٔ اسراف در سرمایه‌داری مدرن، کاملاً جایگزین اتلاف بنیادی نمی‌شوند و سرکوب میل به اسراف ممکن است در جای دیگری (مانند خشونت یا بحران) سر باز کند. این بینش عمیقی درباره ناخودآگاه جمعی و فشارهای ساختاری در جوامع مدرن ارائه می‌دهد.
تفاوت پارادایمی: اقتصاد محدود در برابر اقتصاد گسترده
1
اقتصاد نئوکلاسیک
فرض بر کمبود منابع
نیاز به بهره‌وری
ارزش: تولید افزوده
رفتار مطلوب: انباشت
اسراف: انحراف
2
اقتصاد عام باتای
نقطه شروع: فراوانی
چالش: زیادی منابع
ارزش: مصرف مازاد
رفتار: بخشش و اتلاف
اسراف: ضرورت
ریشه‌های فرهنگی تفاوت دیدگاه‌ها
این تفاوت فرهنگی نیز چشمگیر است: اقتصاد متعارف ریشه در فرهنگ روشنگری و عقلانیت ابزاری غرب دارد که صرفه‌جویی و انباشت را فضیلت می‌شمارد؛ در حالی‌که نگاه باتای متأثر از سنت‌های آیینی و فلسفه قاره‌ای است که بخشایش، ایثار و حتی ویرانگری را اجزای جدایی‌ناپذیر زندگی بشری می‌بیند.
به همین دلیل، باتای به شدت از ارزش‌های سرمایه‌داری بورژوایی (که بر ارزش مبادله و سود تأکید دارد) انتقاد می‌کرد و آن را نوعی «اقتصاد محصور طبقات مرفه» می‌دانست که امکان درک حقیقت هستی را محدود می‌کند. در مقابل، او حتی مفاهیمی چون عشق، دوستی، شعر و عرفان را هم از زاویه اقتصاد عام می‌نگریست؛ یعنی به‌عنوان میدان‌هایی که در آنها نوعی «بخشش» یا صرف انرژی و معنا رخ می‌دهد فارغ از منطق سود و بازگشت.
اریک بینهاکر و خاستگاه ثروت
کتاب خاستگاه ثروت: تکامل، پیچیدگی و بازسازی اساسی علم اقتصاد اثر اریک دی. بینهاکر (۲۰۰۶) رویکردی کاملاً متفاوت اما به نوبه خود انقلابی به اقتصاد دارد. بینهاکر از پارادایم پیچیدگی و تکامل برای توضیح منشأ ثروت استفاده می‌کند.
اگر نظریه باتای یک نقد فلسفی-فرهنگی به اقتصاد کلاسیک است، کتاب بینهاکر نقدی علمی-بین‌رشته‌ای است که نشان می‌دهد چرا نظریه‌های سنتی اقتصاد در توضیح واقعیت ناکام‌اند و چگونه می‌توان با الگوبرداری از علوم زیستی و کامپیوتر، درک بهتری از پویایی‌های اقتصاد داشت.
اقتصاد به مثابه سیستم پیچیدهٔ تطبیقی
در دیدگاه بینهاکر، اقتصاد شبیه به یک موجود زنده یا سیستم پیچیدهٔ تطبیقی (Complex Adaptive System) است. به جای آنکه اقتصاد را مجموعه‌ای از مبادلات ایستا که به تعادل می‌رسند فرض کنیم، باید آن را همچون یک فرایند زنده‌ی پویا ببینیم که پیوسته در حال تکامل است.
بینهاکر تصریح می‌کند که اقتصاد واقعی یک سیستم باز و ناپایدار است، نه بسته و پایدار؛ و از همین رو اقتصاددانان کلاسیک حتی به پرسش بنیادی "اقتصاد چگونه پدید آمده است؟" پاسخ قانع‌کننده‌ای ندارند. در مقابل، او ظهور اقتصاد را با نظریه تکامل تبیین می‌کند.
ثروت تکامل می‌یابد، خلق نمی‌شود
01
تنوع‌سازی (Differentiate)
ظهور ایده‌ها، فناوری‌ها و مدل‌های کسب‌وکار گوناگون
02
انتخاب (Select)
بازار و جامعه به عنوان آزمایشگاه انتخاب طبیعی
03
تقویت (Amplify)
ایده‌های موفق گسترش می‌یابند و انباشت دانش را موجب می‌شوند
الگویی که بینهاکر برای افزایش نظم و پیچیدگی در اقتصاد معرفی می‌کند، برگرفته از الگوریتم تکامل داروینی است. همان‌طور که در زیست‌شناسی، جهش‌ها و تنوع‌ها پدید می‌آیند و محیط برخی را حفظ و تکثیر می‌کند، در اقتصاد نیز فرایندی مشابه جریان دارد.
سه جریان همزمان تکامل اقتصادی
فناوری‌های فیزیکی
ابزارها، ماشین‌ها، فناوری‌های تولید
  • موتور بخار
  • برق و الکتریسیته
  • کامپیوتر و اینترنت
نهادهای اجتماعی
قوانین، قواعد، سازمان‌ها
  • حقوق مالکیت فکری
  • شرکت‌های سهامی
  • نظام‌های حقوقی
طرح‌های کسب‌وکار
مدل‌های سازمان‌دهی اقتصادی
  • کارخانه صنعتی
  • زنجیره تأمین
  • پلتفرم‌های دیجیتال
بینهاکر نشان می‌دهد چگونه این سه جریان به صورت هم‌افزا باعث رشد شتابان اقتصاد در چند قرن اخیر شده است. مثلاً اختراع موتور بخار (فناوری فیزیکی) در تعامل با ایجاد حقوق مالکیت فکری و شرکت‌های تجاری (نهاد اجتماعی) و مدل جدید کارخانه‌ای (طرح کسب‌وکار) انفجار انقلاب صنعتی را رقم زد.
تفاوت هستی‌شناختی: سیلان در برابر تعادل
در پارادایم پیچیدگی، واقعیت اقتصادی دائم در سیلان و تغییر است؛ عدم‌قطعیت و خلاقیت در ذات آن است. این با دیدگاه نیوتنی و تعادل‌گرای اقتصاد کلاسیک تضاد دارد. اقتصاددانان سنتی جهان را مانند کاسه‌ای می‌دیدند که یک توپ (اقتصاد) در کف آن در نقطه تعادل آرام می‌گیرد و فقط با تکانه‌ای بیرونی جابجا می‌شود.
در حالی‌که بینهاکر اقتصاد را مانند جنگلی تصور می‌کند که گونه‌های جدید (شرکت‌ها، محصولات) در آن می‌رویند، رقابت می‌کنند و گاه منقرض می‌شوند. از منظر فرهنگی، این تحول در اقتصاد همراستای تغییر نگرش علمی قرن بیستم است: از قطعیت‌باوری و مکانیک کلاسیک به سوی نظریه سیستم‌های پیچیده، عدم‌تعادل و تکامل.
اکونوسفر: افزایش پیچیدگی و ثروت
به بیان بینهاکر، اقتصاد همانند زیست‌کره («اکونوسفر») طی زمان پیچیده‌تر و متنوع‌تر شده و این افزایش پیچیدگی با افزایش ثروت همبستگی دارد. جوامع با تنوع بیشتر محصولات، خدمات و دانش، ثروتمندتر هستند.
5K
محصولات مصرفی
در یک فروشگاه متوسط معاصر
10M+
کالاهای متمایز
در اقتصاد جهانی امروز
100X
افزایش پیچیدگی
نسبت به یک قرن پیش
مقایسه باتای و بینهاکر: همگرایی‌ها و واگرایی‌ها
هرچند نظریه باتای و رویکرد بینهاکر از دو سنت فکری کاملاً متفاوت می‌آیند، هر دو منتقد رویکرد کلاسیک‌اند و هر دو جنبه‌های پویای اقتصاد را که در نظریات قدیم نادیده گرفته می‌شد برجسته می‌کنند. با این حال، تفاوت‌های مهمی میان آن‌ها وجود دارد که باید به دقت بررسی شوند.
کانون توجه: مصرف در برابر خلاقیت
باتای: اتلاف مازاد
تمرکز بر مصرف و تخلیه انرژی اضافی
مشکل: انباشت مازاد و عدم تمایل به اتلاف
پیامد: بحران و خشونت
سؤال: سرنوشت نهایی مازاد چیست؟
بینهاکر: پیدایش ثروت
تمرکز بر نوآوری و خلق ثروت
مشکل: توضیح رشد و تحول
پیامد: افزایش پیچیدگی
سؤال: چگونه ثروت خلق می‌شود؟
یکی بر روی بخشش و ویرانی انگشت می‌گذارد و دیگری بر نوآوری و ساختن. این تفاوت بنیادی در کانون توجه، دو تصویر مکمل از واقعیت اقتصادی ارائه می‌دهد.
سطح تحلیل: فلسفه در برابر علم
نظریه اقتصاد عام
رویکرد: انسان‌شناختی و فلسفی
روش: تفسیر کیفی رفتار جمعی
زبان: استعاری و اگزیستانسیال
محور: آیین، امر مقدس، خشونت
خاستگاه ثروت
رویکرد: میان‌رشته‌ای علمی
روش: مدل‌سازی و تجربه
زبان: مدل‌محور و کمّی
محور: تکامل، شبیه‌سازی، داده
نسخه تجویزی: پذیرش محدودیت در برابر تشویق نوآوری
باتای در پایان سهم ملعون تلویحاً پیشنهاد می‌کند که جوامع اگر آگاهانه و «جشن‌وار» به اتلاف مازاد نپردازند، به شکل خشونت‌بار (مثلاً در جنگ) گرفتار آن خواهند شد. بنابراین شاید بتوان پیام او را یک توصیه اخلاقی-سیاسی دانست: پذیرش محدودیت‌های عقلانیت ابزاری و گشودن فضایی برای بخشش و اسراف مهارشده (مثلاً در هنر، در جشن‌های همگانی، در بخشش ثروت توسط ثروتمندان) به جای انباشت بی‌هدف.
در مقابل، بینهاکر توصیه می‌کند که سیاست‌گذاران و مدیران با درک اقتصاد به عنوان سیستم تکاملی، نوآوری و تنوع را تشویق کنند، انعطاف‌پذیری را افزایش دهند و کمتر در پی کنترل متمرکز یا پیش‌بینی قطعی باشند. پیام او علمی-کاربردی است: برای پیشرفت باید به سازوکارهای تکاملی میدان داد.
نگاه به انسان: دوگانگی در برابر خلاقیت جمعی
انسان باتای
موجودی دوگانه با میل به جنون، اسراف و امر قدسی
هم تولیدکننده و هم ویرانگر
انسان بینهاکر
عامل خلاقیت جمعی در فرایند یادگیری اجتماعی
خطاپذیر اما یادگیرنده
هر دو نگاه در تضاد با انسان اقتصادی اتمیزه و خشک نظریه نئوکلاسیک‌اند که تنها در پی بیشینه کردن نفع شخصی لحظه‌ای خویش است. این تصویر غنی‌تر و واقعی‌تر از انسان، یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این نظریات است.
جمع‌بندی مقایسه: دو روایت مکمل
در مجموع، می‌توان گفت اگر باتای هستی‌شناسی مصرف و اتلاف را مطرح کرد، بینهاکر هستی‌شناسی تکامل و خودسازمان‌دهی را به اقتصاد آورد. یکی فرهنگ ما را به یاد مناسک و اسطوره‌های کهن می‌اندازد، دیگری به یاد ژن‌ها و الگوریتم‌ها.
این دو نگاه تکمیل‌کننده یکدیگرند: باتای به ما یادآور می‌شود که همه چیز تولید و انباشت نیست، بلکه مصرف و بخشش نیز جایگاهی اساسی دارند؛ و بینهاکر نشان می‌دهد که چگونه خلاقیت جمعی و سازوکارهای تکاملی می‌توانند به رشد پایدار منجر شوند. هر دو درسی مهم برای درک کامل‌تر رفتار انسان و اقتصاد هستند.
پارادایم‌های رفتارگرایانه، عصبی و نهادی
از اواخر قرن بیستم به این سو، موجی از رویکردهای جدید، علم اقتصاد را دستخوش تحول کرده است که وجه مشترکشان نقد انسان‌انگاری عقلانی محض اقتصاد کلاسیک و تأکید بر واقع‌گرایی روان‌شناختی، زیستی و نهادی است. در این بخش به سه دسته از این پارادایم‌ها می‌پردازیم که هر یک چشم‌اندازی متفاوت به رفتار اقتصادی ارائه می‌دهند.
اقتصاد رفتاری: انسان، موجودی با عقلانیت محدود
اقتصاد رفتاری (Behavioral Economics) رویکردی است که با تلفیق روان‌شناسی شناختی و نظریه اقتصادی شکل گرفته و به مطالعه الگوهای تصمیم‌گیری واقعی انسان‌ها – که الزاماً با فرضیات عقلانیت کامل همخوانی ندارد – می‌پردازد.
بنیان‌گذاران این حوزه دنیل کانمن و آموس تورسکی بودند که در دهه ۱۹۷۰ نظریه‌ها و آزمایش‌های تأثیرگذاری را ارائه دادند. آنها نشان دادند که انسان‌ها در شرایط عدم‌قطعیت از میانبرهای ذهنی (Heuristics) استفاده می‌کنند و دچار سوگیری‌های شناختی (Cognitive Biases) می‌شوند. کانمن برای این پژوهش‌ها برنده نوبل اقتصاد ۲۰۰۲ شد.
نظریه چشم‌انداز: انقلابی در فهم ریسک
از برجسته‌ترین نظریات در اقتصاد رفتاری، نظریه چشم‌انداز (Prospect Theory) است که کانمن و تورسکی در سال 1979 ارائه دادند. این نظریه توضیح می‌دهد چگونه افراد در مواجهه با سود و زیان تصمیم‌های نامتقارن می‌گیرند.
زیان‌گریزی
رنج از باختن دو برابر لذت یافتن
ریسک‌گریزی در سود
ترجیح مطمئن بر احتمالی
ریسک‌پذیری در زیان
شانس‌آزمایی برای فرار از باخت
زیان‌گریزی: نامتقارنی احساسی
احساس رنج ناشی از باختن مقداری پول تقریباً دو برابر قوی‌تر از لذت بردن از به‌دست آوردن همان مقدار پول است. یعنی اگر ۱۰۰۰ تومان از دست دهیم، برای آن‌که از نظر احساسی جبران شود، حدود ۲۰۰۰ تومان به‌دست آوردن لازم است.
این یافته برخلاف نظریه مطلوبیت انتظاری کلاسیک است که فرض می‌کرد ارزش روانی سود و زیان به مقدار پول وابسته است نه جهت آن؛ در حالی‌که واقعیت نشان می‌دهد انسان‌ها زیان را سنگین‌تر از سود هم‌اندازه‌اش احساس می‌کنند. این کشف تبعات عمیقی در سرمایه‌گذاری، بیمه و تمام حوزه‌های تصمیم‌گیری مالی داشته است.
آزمایش کلاسیک نظریه چشم‌انداز
وضعیت سود
الف) دریافت حتمی ۴۵۰ دلار
ب) ۵۰٪ شانس بردن ۱۰۰۰ دلار

نتیجه: بیشتر افراد گزینه مطمئن (۴۵۰ دلار) را انتخاب می‌کنند، در حالی که ارزش انتظاری گزینه ریسکی ۵۰۰ دلار است.
این رفتار ریسک‌گریزی در برابر سود نام دارد.
وضعیت زیان
الف) تحمل باخت حتمی ۵۰۰ دلار
ب) ۵۰٪ شانس باخت ۱۱۰۰ دلار

نتیجه: بیشتر افراد گزینه ریسکی (ب) را انتخاب می‌کنند تا شاید از باخت قطعی اجتناب کنند، با اینکه باخت انتظاری آن ۵۵۰ دلار است.
این رفتار ریسک‌پذیری در برابر زیان خوانده می‌شود.
سوگیری‌های شناختی متنوع
اثر قاب‌بندی
انتخاب به نحوه بیان مسئله وابسته است (احتمال مرگ یا احتمال نجات)
دسترس‌پنداری
تخمین احتمال بر اساس نمونه‌های حاضر در ذهن (پوشش رسانه‌ای حوادث)
لنگرگیری
تأثیر اطلاعات اولیه بر تصمیمات بعدی (قیمت اولیه در مذاکره)
اعتمادبه‌نفس کاذب
اغراق در برآورد توانایی‌ها و دانش خود (سرمایه‌گذاری پرخطر)
ریشه تکاملی سوگیری‌ها
جالب اینکه بسیاری از این سوگیری‌ها خود ریشه تکاملی دارند؛ به عنوان مثال، زیان‌گریزی می‌تواند بازتابی از ضرورت اجتناب از خطرات جانی برای اجداد ما باشد، یا ترجیح منافع آنی بر آتی (حاضر-‌نگری) حاصل محیطی است که فرد باید فوراً منابع را مصرف می‌کرد تا زنده بماند.
بدین ترتیب اقتصاد رفتاری پل ارتباطی بین زیست‌شناسی فرگشتی، روان‌شناسی و اقتصاد زده است. این دیدگاه به ما یادآور می‌شود که مغز انسان برای محیط عصر حجر طراحی شده، نه برای بازارهای مالی پیچیده قرن بیست‌ویکم.
بازی اولتیماتوم: آزمایش انصاف و خودمنفعت
یکی از معروف‌ترین آزمایش‌های رفتاری، بازی اولتیماتوم است که رفتار افراد در قبال انصاف و منافع شخصی را می‌سنجد. در این بازی، یک نفر (پیشنهاددهنده) باید یک مبلغ پول را بین خود و نفر دوم تقسیم کند. اگر نفر دوم (گیرنده) تقسیم را بپذیرد، هر دو آن مقدار را دریافت می‌کنند؛ اگر نپذیرد، هر دو هیچ‌کدام پولی نمی‌گیرند.
1
پیش‌بینی کلاسیک
پیشنهاددهنده کمترین مقدار ممکن می‌دهد
گیرنده هر مقداری را می‌پذیرد
2
نتیجه واقعی
بیشتر پیشنهادها ۴۰-۵۰٪ است
پیشنهادهای کمتر از ۲۰٪ رد می‌شوند
نتایج صدها آزمایش نشان می‌دهد بیشتر افراد پیشنهادهای کمتر از ۲۰٪ سهم را رد می‌کنند حتی به قیمت از دست دادن پول. احساس بی‌عدالتی و خشم باعث می‌شود آنها از نفع شخصی لحظه‌ای خود بگذرند تا رفتار غیرمنصفانه را مجازات کنند.
هستی‌شناسی اقتصاد رفتاری
اقتصاد رفتاری از نظر هستی‌شناسی، انسان را موجودی با عقلانیت محدود، عواطف قدرتمند و تأثیرپذیر از بافت اجتماعی تصویر می‌کند. این تصویر بسیار واقع‌گرایانه‌تر و انسان‌شناختی‌تر از انسان اقتصادی خشک نظریات قدیمی است.
این دیدگاه به ما می‌آموزد که انسان‌ها نه کاملاً عقلانی‌اند و نه کاملاً غیرعقلانی، بلکه به شیوه‌ای قابل پیش‌بینی غیرعقلانی عمل می‌کنند. درک این الگوها می‌تواند به طراحی بهتر سیستم‌های اقتصادی، سیاست‌های عمومی و حتی تصمیمات شخصی کمک کند.
اقتصاد عصبی: تصمیم‌گیری در مغز
اقتصاد عصبی (Neuroeconomics) حوزه نوظهوری است که به زیربنای عصبی و زیستی تصمیم‌های اقتصادی می‌پردازد. این رشته از حدود دهه ۲۰۰۰ شکل گرفت و علوم اعصاب، اقتصاد و روان‌شناسی را ادغام می‌کند.
ایده اصلی این است که برای فهم واقعی رفتار اقتصادی، باید به سازوکارهای مغزی و نورونال آن نگاه کنیم: هنگام تصمیم‌گیری در مورد ریسک، پاداش، معامله با دیگران و ... چه بخش‌هایی از مغز فعال می‌شوند و چه هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های عصبی نقش دارند.
مطالعه شاخص: بازی اولتیماتوم در fMRI
یکی از مشهورترین پژوهش‌ها توسط آلن سانفی و همکاران (Sanfey et al., 2003) انجام شد که بازی اولتیماتوم را داخل دستگاه fMRI (تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی) مطالعه کردند. یافته‌های آنها بسیار جالب بود:
پیشنهاد ناعادلانه (۸۰/۲۰)
  • قشر پره‌فرونتال دورسال جانبی (DLPFC) فعال می‌شد - مرتبط با کنترل شناختی
  • اینسیولای قدامی شدیداً فعال می‌شد - مرتبط با انزجار و خشم
رد کردن پیشنهاد
  • فعالیت اینسولا بیشتر از زمان پذیرش
  • برتری سیگنال‌های احساسی بر منطقی
  • مطلوبیت درونی برای عدالت در مغز
به بیان دیگر، برتری سیگنال‌های احساسی (خشم از بی‌انصافی) بر سیگنال‌های منطقی در مغز موجب تصمیم رد کردن شده بود. این نتیجه شواهد مستقیمی به دست داد که هیجانات در سطح عصبی می‌توانند بر رفتار اقتصادی غلبه کنند.
کاربردهای دیگر اقتصاد عصبی
1
پاداش فوری در برابر آتی
سیستم لیمبیک (هیجان) در مقابل قشر پیش‌پیشانی (آینده‌نگری)
2
تصمیمات پرخطر
مراکز پاداش دوپامینی قبل از انجام انتخاب فعال می‌شوند
3
نقش هورمون‌ها
اکسیتوسین در بازی اعتماد باعث افزایش اعتماد مالی می‌شود
هستی‌شناسی اقتصاد عصبی
اقتصاد عصبی با خود جهان‌بینی علم اعصاب را وارد اقتصاد کرده است. این یعنی تأکید بر جهان‌شمولی زیستی رفتارها (فارغ از بافت فرهنگی، همه انسان‌ها مغز نسبتاً مشابهی دارند که به شیوه مشابهی به پاداش و تنبیه واکنش نشان می‌دهد).
این در حالی است که اقتصاد رفتاری بیشتر به تفاوت‌های فردی یا گروهی در رفتار توجه داشت و اقتصاد نهادی (که در ادامه می‌آید) به تفاوت فرهنگ‌ها. اقتصاد عصبی گاهی متهم به کاهش‌گرایی زیستی می‌شود (اینکه لایه‌های روان‌شناختی و فرهنگی را نادیده بگیرد و همه چیز را به مغز تقلیل دهد). اما واقعیت این است که این رویکرد هنوز مکمل رویکردهای دیگر است و ترکیبشان تصویری کامل‌تر می‌دهد.
اقتصاد نهادی: نقش فرهنگ و نهادها
اصطلاح «اقتصاد نهادی» (Institutional Economics) به طیفی از نظریات اطلاق می‌شود که بر تأثیر نهادها (قوانین، سنت‌ها، هنجارهای فرهنگی، ساختارهای سیاسی و اجتماعی) بر عملکرد اقتصادی تأکید دارند. در واقع، این رویکرد اقتصاد را جاگذاری شده (embedded) در بستر اجتماعی-فرهنگی می‌بیند.
اقتصاد نهادی کلاسیک با کارهای تورستن وبلن، جان کامنز و بعدها داگلاس نورث معرفی شد. در دهه‌های اخیر، نسخه‌های جدیدی مانند اقتصاد رفتاری فرهنگی و اقتصاد سیاسی نهادی ظهور کرده که مرزهای بین رشته‌ها را کم‌رنگ کرده‌اند.
فرض بنیادین اقتصاد نهادی
برخلاف اقتصاد نئوکلاسیک که قواعد (نهادها) را داده‌شده و بیرونی فرض می‌کرد و تمرکزش روی انتخاب‌های فردی در آن چارچوب بود، اقتصاد نهادی سؤال می‌پرسد که خود این قواعد از کجا می‌آیند و چگونه بر انگیزه و انتخاب تأثیر می‌گذارند.
حقوق مالکیت
تعیین می‌کند چه کسی از چه چیزی بهره‌مند می‌شود
نظام قضایی
اجرای قراردادها و حل اختلاف
فرهنگ اعتماد
کاهش هزینه‌های معامله و تسهیل همکاری
پژوهش داگلاس نورث: نهادها و رشد اقتصادی
پژوهش‌های داگلاس نورث نشان داد کشورهایی که نهادهای فراگیری مثل حاکمیت قانون، حق قرارداد و دولت پاسخگو داشتند، رشد اقتصادی بلندمدت بهتری داشته‌اند؛ زیرا این نهادها هزینه تبادل را کاهش و امنیت سرمایه‌گذاری را افزایش می‌دهند.
این یافته تبعات مهمی برای کشورهای در حال توسعه دارد: تغییرات سطحی در سیاست‌های اقتصادی بدون اصلاح زیرساخت‌های نهادی موفقیت پایداری نخواهند داشت. نهادهای خوب بستری فراهم می‌کنند که در آن کارآفرینی، نوآوری و سرمایه‌گذاری شکوفا می‌شوند.
مطالعه جوزف هنریش: تنوع فرهنگی رفتار اقتصادی
مطالعات جوزف هنریش و همکاران (2005) که به ۱۵ جامعه کوچک در سراسر جهان (از شکارچی-گردآور تا روستاهای کشاورزی) بازی‌های اقتصادی مانند اولتیماتوم و مبادله را بردند، نتایج جالبی داشت: الگوهای رفتار اقتصادی مردم کاملاً یکسان نبود، بلکه با الگوهای فرهنگی و میزان درگیری آنها در اقتصاد بازار مرتبط بود.
جوامع با تعامل بازاری بیشتر
پیشنهادهای سخاوتمندانه‌تر در بازی اولتیماتوم
کمتر پیشنهاد ناعادلانه را رد می‌کردند
اعتماد و همکاری در فرهنگ نهادینه شده
جوامع با تعامل محدود به خانواده
پیشنهادهای بسیار پایین‌تر
گاهی حتی پیشنهادهای عادلانه هم رد می‌شد
مفهوم معامله منصفانه بین غریبه‌ها نامأنوس
فرهنگ سازمانی به عنوان سرمایه
هر سازمان یک ریزفرهنگ دارد که توسط ارزش‌ها، آیین‌نامه‌ها و رویه‌هایش شکل گرفته است. اقتصاد نهادی به مدیران می‌آموزد که فرهنگ سازمانی مناسب، خود نوعی سرمایه است.
برای مثال، شرکتی مثل تویوتا به خاطر فرهنگ کیفیت و گزارش‌دهی صادقانه ایرادها معروف است؛ سال‌ها طول کشیده تا چنین هنجاری شکل بگیرد که هر کارگری احساس مسؤولیت کند و حتی خط تولید را برای گزارش خطا متوقف کند. نتیجه نهادی آن کیفیت بالاتر محصولات و موفقیت بلندمدت بوده است.
وجه هستی‌شناختی اقتصاد نهادی
پارادایم نهادی از این جهت متمایز است که فرد را در خلأ تحلیل نمی‌کند؛ او را محصول تاریخ و اجتماع می‌داند. در این دیدگاه، حتی ترجیحات و ترجیح‌دهی انسان‌ها نیز ممکن است برساخته‌های فرهنگی باشد، نه صرفاً داده‌های خام طبیعی.
فرهنگ و سنت
شکل‌دهی ارزش‌ها و هنجارها
فرد
درونی‌سازی هنجارها
رفتار
اعمال متأثر از فرهنگ
بازخورد
تقویت یا تغییر فرهنگ
کارل پولانیی: اقتصاد جاگذاری‌شده در جامعه
کارل پولانیی، جامعه‌شناس اقتصادی، در کتاب دگرگونی بزرگ (۱۹۴۴) استدلال می‌کند که در جوامع سنتی، اقتصاد در روابط اجتماعی حل شده بود (مثلا مبادلات بر اساس رسم و آیین بود نه بازار آزاد)، و تفکیک «اقتصاد» به عنوان حوزه‌ای مستقل خود یک پدیده مدرن و فرهنگی است.
این نشان می‌دهد که حتی تصور ما از چه چیزی اقتصادی است، فرهنگی تعیین می‌شود. این بینش عمیقی است که به ما یادآور می‌شود هیچ حوزه‌ای از زندگی انسانی را نمی‌توان به طور کامل از بافت اجتماعی-فرهنگی آن جدا کرد.
مقایسه سه پارادایم: رفتاری، عصبی، نهادی
اقتصاد رفتاری
محور: روان‌شناسی فرد در تصمیم‌گیری
سطح: ذهن و شناخت
سؤال: چرا افراد غیرعقلانی عمل می‌کنند؟
اقتصاد عصبی
محور: زیست‌شناسی فرد
سطح: مغز و هورمون‌ها
سؤال: چگونه مغز تصمیم می‌گیرد؟
اقتصاد نهادی
محور: محیط اجتماعی-تاریخی
سطح: جامعه و فرهنگ
سؤال: چگونه بافت اجتماعی رفتار را شکل می‌دهد؟
تکامل تصویر از انسان اقتصادی
انسان نئوکلاسیک
کاملاً عقلانی، خودمحور، با ترجیحات پایدار و اطلاعات کامل
انسان رفتاری
عقلانیت محدود، تحت تأثیر هیجانات و سوگیری‌های شناختی
انسان عصبی
عامل زیستی با شبکه‌های مغزی و هورمون‌های تأثیرگذار
انسان نهادی
موجود اجتماعی-تاریخی محصول فرهنگ و نهادهای جامعه
کاربرد نظریات در زندگی فردی
پس از این مرور مفصل بر نظریات گوناگون، این پرسش مطرح می‌شود که این اندیشه‌ها چه کاربرد عملی در زندگی روزمره و عرصه‌های مختلف دارند؟ در این بخش، به کاربست هر یک از این دیدگاه‌ها در چهار سطح فرد، خانواده، جامعه و سازمان می‌پردازیم.
باتای در زندگی فردی: مدیریت سهم ملعون شخصی
هر فرد در زندگی شخصی خود نیز با مدیریت «سهم ملعون» مواجه است. مثلا درآمد و انرژی مازاد خود را چگونه صرف می‌کند؟ آیا تمام وقت خود را صرف کار مولد می‌کند یا زمانی را به تفریح، جشن، معنویت یا کمک به دیگران اختصاص می‌دهد؟
هنر و خلاقیت
وقت گذاشتن برای فعالیت‌های هنری بدون انتظار بازده مالی
بخشش و خیریه
کمک به نیازمندان و مشارکت در امور عام‌المنفعه
جشن و تفریح
مهمانی دادن، سفر و لحظات شادی بی‌چشم‌داشت
توصیه ضمنی باتای این است که برای تعادل روانی و معنوی، هر فرد باید بخشی از انرژی‌اش را بخشنده و بی‌چشم‌داشت مصرف کند تا دچار از خودبیگانگی ناشی از انباشت صرف نشود.
اقتصاد رفتاری در زندگی فردی: آگاهی از سوگیری‌ها
در تصمیمات مالی
  • شناخت زیان‌گریزی در سرمایه‌گذاری
  • جلوگیری از خریدهای تکانه‌ای
  • برنامه‌ریزی بلندمدت با آگاهی از حاضر-نگری
در تصمیمات مهم
  • استفاده از System 2 (فکر آهسته)
  • فهرست مزایا و معایب
  • فاصله گرفتن از هیجانات لحظه‌ای
اقتصاد عصبی در زندگی فردی: مدیریت هیجانات
کاربرد دانش اقتصاد عصبی برای فرد شاید در مدیریت هیجانات و درک واکنش‌های بدنی‌اش باشد. مثلاً وقتی در مذاکرات کاری یا خانوادگی، احساس خشم یا ترس شدید می‌کنیم، بدانیم که سیستم لیمبیک فعال شده و اجازه دهیم کمی زمان بگذرد تا قشر پیش‌پیشانی دوباره کنترل را به دست گیرد.
1
محرک احساسی
فعال شدن آمیگدال و سیستم لیمبیک
2
مکث و تنفس
فرصت برای فعال شدن قشر پیش‌پیشانی
3
پاسخ آگاهانه
تصمیم‌گیری با کنترل شناختی
اقتصاد نهادی در زندگی فردی: آگاهی از تأثیرات فرهنگی
فرد می‌تواند با شناخت تأثیر فرهنگ و نهادها بر خود، تصمیمات آگاهانه‌تری بگیرد. برای مثال، شاید متوجه شود که بسیاری از تمایلات مصرفی او حاصل القائات تبلیغاتی و هنجارهای اجتماعی است (مثلاً نیاز به داشتن جدیدترین مدل گوشی)، در نتیجه تصمیم بگیرد کم‌تر تحت تاثیر «میل اجتماعی» و بیشتر بر نیاز واقعی‌اش خرید کند.
یا در برنامه‌ریزی زندگی (مثلاً ازدواج، مهاجرت، انتخاب رشته) بداند که قواعد و چارچوب‌های بیرونی چقدر مؤثرند؛ لذا اگر در فرهنگی زندگی می‌کند که کارآفرینی را نکوهش می‌کند، آگاهانه راهی برای غلبه بر این مانع نهادی بیابد.
کاربرد در حوزه خانواده: واحد اقتصادی کوچک
خانواده یک واحد اقتصادی کوچک است و نظریات فوق هر یک می‌توانند در بهبود تصمیم‌های خانوادگی مفید باشند. از مدیریت بودجه گرفته تا تربیت فرزندان، این دیدگاه‌ها بینش‌های ارزشمندی ارائه می‌دهند.
باتای و خانواده: بودجه برای شادی و پیوند
خانواده‌هایی که تمام درآمدشان را فقط صرف رفاه مادی مستقیم می‌کنند و هیچ تفریح، تعطیلات، مهمانی یا کار خیرخواهانه‌ای در برنامه ندارند، ممکن است دچار دلزدگی یا فرسایش روابط شوند.
اختصاص بخشی از بودجه خانوار به کارهای ظاهراً «غیرضروری» مثل جشن تولد، سفر، کمک به اقوام نیازمند یا امور خیریه، در حقیقت می‌تواند پیوندهای عاطفی را تقویت کرده و از تنش‌های انباشته جلوگیری کند.
اقتصاد رفتاری در خانواده: تصمیمات بهتر
آموزش پس‌انداز به فرزندان
با آگاهی از سوگیری زمان حال، قلک یا حساب تشویقی ایجاد کنید
تصمیمات جمعی خانواده
به جای گرفتار اثر لنگر شدن، همه گزینه‌ها را بررسی و امتیازدهی کنید
پیش‌تعهد برای اهداف بلندمدت
وام مسکن یا سپرده خودکار، ابزاری برای مهار خرج‌های تکانه‌ای
اقتصاد عصبی و خانواده: تقویت پیوندهای عصبی
تحقیقات نشان داده هورمون اکسی‌توسین در تعاملات صمیمانه (بغل کردن، محبت کلامی) ترشح می‌شود و اعتماد و پیوند را افزایش می‌دهد. بنابراین خانواده‌ها می‌توانند آگاهانه زمان‌هایی را برای فعالیت فیزیکی مشترک (بازی، ورزش، بغل کردن کودکان) بگذارند تا این پیوندهای عصبی تقویت شود.
یا وقتی تنشی در خانه ایجاد می‌شود، دانستن اینکه افراد در حالت استرس ترشح آدرنالین و کورتیزول دارند که ممکن است به پرخاشگری بینجامد، می‌تواند راهگشا باشد: مثلاً در اوج دعوا کمی فاصله گرفتن تا هورمون‌ها تعدیل شوند، سپس گفت‌وگو کردن.
نهادها و فرهنگ در خانواده: الگوهای درونی
خانواده هم خود یک نهاد فرهنگی است و هم تحت تأثیر فرهنگ بزرگ‌تر. دانستن نظریات اقتصاد نهادی می‌تواند به خانواده‌ها کمک کند بهترین عناصر فرهنگی را در زندگی خود به کار گیرند و عناصر مخرب را مهار کنند.
ارزش‌های خانوادگی
تعریف صریح ارزش‌ها و عمل به آن‌ها
تقسیم عادلانه کار
ایجاد هنجار برابری در وظایف خانه
شبکه اجتماعی
استفاده از اقوام و دوستان به عنوان سرمایه
مقاومت آگاهانه
ایستادگی در برابر فشارهای فرهنگی مخرب
کاربرد در سطح جامعه و سیاست‌گذاری عمومی
سیاست‌گذاران و مدیران اجتماعی امروز بیش از هر زمان دیگری از این دانش‌ها استفاده می‌کنند. از طراحی سیستم‌های مالیاتی تا برنامه‌های بهداشت عمومی، این نظریات کاربردهای گسترده‌ای یافته‌اند.
برنامه‌ریزی بر اساس اقتصاد عام: مصرف مازاد سازنده
هرچند نظریه باتای کمتر به صورت مستقیم در سیاست‌گذاری رایج به‌کار گرفته می‌شود، اما می‌توان ردپای آن را در سیاست‌های بازتوزیعی و پروژه‌های عظیم ملی دید. برای مثال، دولت‌ها گاهی برای جلوگیری از رکود ناشی از مازاد ظرفیت تولید، پروژه‌های بزرگ زیربنایی یا نمایش قدرت (مانند میزبانی المپیک یا ساختن آسمان‌خراش‌های غول‌آسا) انجام می‌دهند.
پروژه‌های زیربنایی
سرمایه‌گذاری در راه‌سازی، پل‌ها و حمل‌ونقل عمومی
رویدادهای بین‌المللی
میزبانی المپیک، نمایشگاه‌های جهانی، جام جهانی
هنر و فرهنگ
سرمایه‌گذاری در موزه‌ها، تئاترها و فضاهای فرهنگی
طرح مارشال: مثالی از مصرف مازاد استراتژیک
حتی طرح مارشال پس از جنگ جهانی دوم – سرمایه‌گذاری عظیم آمریکا در بازسازی اروپا با امید اندک بازگشت مالی – را می‌توان نوعی خرج کردن مازاد برای ثبات بلندمدت دانست. این پروژه که ۱۳ میلیارد دلار (معادل حدود ۱۵۰ میلیارد دلار امروز) هزینه داشت، هم از بحران اقتصادی در آمریکا جلوگیری کرد و هم از گسترش کمونیسم در اروپا.
باتای شاید استدلال می‌کرد که بهتر است مازاد جامعه در جهت مثبت (آموزش، هنر، علم) خرج شود تا به صورت منفی (بزهکاری، خشونت) تلف گردد.
سیاست‌گذاری رفتاری (Nudge): تلنگرهای هوشمند
در سال‌های اخیر دولت‌ها و سازمان‌ها از یافته‌های اقتصاد رفتاری برای طراحی مداخلات کم‌هزینه و مؤثر استفاده کرده‌اند که با تلنگر زدن (Nudge) رفتار مردم را بهبود دهند.
01
اهدای عضو
رضایت پیش‌فرض: افراد اهداکننده فرض می‌شوند مگر انصراف دهند
02
پس‌انداز بازنشستگی
ثبت‌نام خودکار در طرح با امکان انصراف
03
پرداخت مالیات
یادآوری که اکثریت همشهریان به موقع مالیات می‌دهند
واحد بینش رفتاری بریتانیا: علم در خدمت سیاست
دولت بریتانیا حتی یک "واحد بینش رفتاری" تأسیس کرد که با استفاده از آزمایش‌های کنترل‌شده، بهترین راه‌های تشویق مردم به پرداخت مالیات، صرفه‌جویی در انرژی، حضور بیشتر دانش‌آموزان در مدرسه و... را پیدا می‌کرد.
همه این‌ها نشان می‌دهد که شناخت دقیق رفتار انسان می‌تواند سیاست‌های عمومی را اثربخش‌تر و انسان‌محورتر کند, بدون اجبار قانونی یا هزینه‌های کلان. این یک تغییر پارادایمی در حکمرانی است که از کنترل به هدایت نرم حرکت می‌کند.
کاربردهای علوم اعصاب در سیاست‌گذاری
بحران چاقی
محدودیت تبلیغات غذاهای ناسالم بر اساس فهم فعال‌سازی مراکز پاداش
مبارزه با اعتیاد
طراحی سیستم‌های خودمحدودیتی بر اساس درک سازوکار اعتیاد مغزی
شاخص‌های رفاه
سنجش خوشبختی جمعیت با بررسی هورمون‌های استرس/شادی
اصلاحات نهادی و توسعه: درسی برای کشورها
بزرگ‌ترین درسی که اقتصاد نهادی به سیاست‌گذاران می‌دهد این است که بدون در نظر گرفتن زمینه نهادی، نسخه‌های اقتصادی جواب نمی‌دهد. مثلاً صندوق بین‌المللی پول در دهه‌های ۹۰ میلادی توصیه‌های یکسانی به همه کشورها می‌کرد (خصوصی‌سازی، آزادسازی بازار) بدون توجه به اینکه کشوری ممکن است فساد ساختاری یا دولت ناکارآمد داشته باشد؛ نتیجه در بسیاری موارد بحران بود.
امروز می‌دانیم که برای اصلاحات اقتصادی موفق، حکمرانی خوب، شفافیت، قانون‌مداری و اعتماد عمومی پیش‌نیاز است.
نمونه‌های موفق: کره جنوبی و سنگاپور
کره جنوبی
دولت توسعه‌گرا با برنامه‌ریزی هوشمند
سرمایه‌گذاری عظیم در آموزش
ایجاد روحیه ملی و انسجام
سنگاپور
حکمرانی کارآمد و شفاف
مبارزه قاطع با فساد
جذب استعدادها و تقویت نوآوری
ظرفیت‌سازی نهادی: سرمایه‌گذاری بلندمدت
سازمان‌های بین‌المللی و دولت‌ها اکنون تمرکز بیشتری بر ظرفیت‌سازی نهادی دارند: مبارزه با فساد، ایجاد نظام قضایی مستقل، تقویت جامعه مدنی و آموزش ارزش‌های مشترک. این‌ها شاید در کوتاه‌مدت اثر اقتصادی ملموسی نداشته باشند، ولی در بلندمدت فرهنگ همکاری و اعتماد را شکل می‌دهند که پایه اقتصاد شکوفاست.
حاکمیت قانون
نظام قضایی مستقل و کارآمد
شفافیت
دسترسی عمومی به اطلاعات و پاسخگویی
آموزش
سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی و مهارت‌ها
فرهنگ اعتماد
ارزش‌های مشترک و سرمایه اجتماعی
کاربرد در محیط کار و سازمان‌ها
بخش قابل توجهی از زندگی ما در سازمان‌ها (شرکت‌ها، ادارات، تیم‌های کاری) می‌گذرد. مدیریت نوین به شدت تحت تأثیر این دیدگاه‌های بین‌رشته‌ای قرار گرفته است و از آن‌ها برای بهبود عملکرد و رفاه کارکنان استفاده می‌کند.
رفتار سازمانی و اقتصاد رفتاری: طراحی محیط کار
شرکت‌های پیشرو امروز از علم رفتار برای طراحی محیط کار استفاده می‌کنند. برای نمونه، شرکت گوگل متوجه شد کارکنانش در کافه‌تریا بیش از حد نوشابه قندی مصرف می‌کنند که به سلامتی آنها لطمه می‌زند.
1
مشکل
مصرف بالای نوشابه‌های قندی
2
مداخله ساده
نوشابه‌ها در قفسه پایین، آب در دسترس
3
نتیجه
کاهش چشمگیر مصرف بدون اجبار
انگیزش کارکنان: فراتر از پول
یافته‌های اقتصاد رفتاری
  • پاداش‌های کوچک و فوری مؤثرتر از وعده‌های بزرگ آتی
  • قدردانی علنی به اندازه پاداش مالی انگیزه‌بخش است
  • سهیم کردن در تصمیمات تعلق را افزایش می‌دهد
هم‌چنین در طراحی قراردادهای استخدام، به جای تکیه صرف بر مشوق مالی، از انگیزه‌های درونی و اعتماد هم استفاده می‌کنند، چرا که مطالعات نشان داده فرهنگ سازمان مبتنی بر بی‌اعتمادی و کنترل شدید، بهره‌وری را افت می‌دهد.
نوروساینس سازمانی: رهبری مبتنی بر مغز
حوزه جدیدی به نام نورولیدرشیپ (عصب-رهبری) شکل گرفته که یافته‌های علوم اعصاب را در مدیریت به‌کار می‌گیرد. مثلاً اسکن‌های مغزی نشان داده تحسین و تشکر صادقانه مدیران از کارکنان، مراکز پاداش مغز آنها را تقریباً به همان شدت پاداش مالی فعال می‌کند. این یعنی یک کلمه‌ی تشویق‌آمیز می‌تواند از لحاظ عصبی انگیزه‌بخش باشد.
مدیریت استرس کاری: دیدگاه عصبی
1
استرس مزمن
افزایش کورتیزول، کاهش خلاقیت و تصمیم‌گیری
2
محیط کاری سالم
استراحت‌های کوتاه، فضای انعطاف‌پذیر، مشاوره
3
عملکرد بهتر
مغز کارکنان با کمترین استرس بهترین کار را می‌کند
همچنین تمریناتی مثل مراقبه‌ی ذهن‌آگاهی در برخی سازمان‌ها ترویج شده زیرا مطالعات نشان داده این تمرینات قشر پیش‌پیشانی را ضخیم‌تر و واکنش آمیگدال (مرکز ترس) را متعادل‌تر می‌کند.
فرهنگ سازمانی: نهاد درون سازمان
هر سازمان یک ریزفرهنگ دارد که توسط ارزش‌ها، آیین‌نامه‌ها و رویه‌هایش شکل گرفته است. اقتصاد نهادی به مدیران می‌آموزد که فرهنگ سازمانی مناسب، خود نوعی سرمایه است.
فرهنگ کیفیت تویوتا
✓ گزارش‌دهی صادقانه ایرادها
✓ توقف خط تولید برای رفع مشکل
✓ احساس مسؤولیت هر کارگر
نتیجه: کیفیت بالاتر، موفقیت بلندمدت
فرهنگ مخرب (مثال انرون)
✗ پاداش به بله‌گویی
✗ مخفی کردن مشکلات
✗ انباشت نارسایی‌ها
نتیجه: رسوایی و سقوط
تنوع فرهنگی در سازمان‌های بین‌المللی
تنوع فرهنگی در سازمان‌های بین‌المللی یک موضوع اساسی است. اقتصاد نهادی یادآور می‌شود که الگوهای مدیریت بومی یک کشور ممکن است در فرهنگ دیگر کارایی نداشته باشد. برای مثال، سبک مدیریت بسیار صریح و فردگرای آمریکایی در فرهنگ‌های جمع‌گراتر می‌تواند نتیجه معکوس دهد.
شرکت‌های موفق، آموزش میان‌فرهنگی به مدیران می‌دهند تا از برخورد نادرست با کارکنان یا مشتریان فرهنگ‌های مختلف اجتناب کنند. به بیان دیگر، نهاد سازمانی باید با نهادهای فرهنگی محیط خود تعامل سازنده داشته باشد.
نتیجه‌گیری: سفری از غارها تا سازمان‌های مدرن
در این گفتار، مسیر پرفراز و نشیبی را از غارهای اولیه تا سازمان‌های امروزی پیمودیم؛ از آیین‌های اسراف قبایل بدوی که ژرژ باتای در نظریه اقتصاد عام برجسته کرد، تا الگوریتم‌های تکاملی پیچیده‌ای که اریک بینهاکر در خاستگاه ثروت برای شرح اقتصاد مدرن ارائه داد؛ و از کاستی‌های شناختی ذهن انسان در تحقیقات کاهنمن و تورسکی تا نقش نورون‌ها و هورمون‌ها در تصمیم‌گیری و تأثیر ساختارهای کلان فرهنگی بر سرنوشت اقتصادی ملت‌ها.
انسان: موجودی چندوجهی
این تنوع نظریات نشان می‌دهد هیچ تک‌روایتی به تنهایی قادر به تبیین کامل رفتار بشر نیست. انسان موجودی چندوجهی است: هم خردمند و هم اسیر غریزه، هم خودمختار و هم تاثیرپذیر از اجتماع، هم سازنده‌ی تمدن و هم شورنده بر نظم‌ها.
عقلانیت محدود
هیجانات قدرتمند
زیرساخت زیستی
محصول فرهنگ
نتیجه تکامل
اهمیت برای فلسفه و علوم انسانی
برای علاقه‌مندان فلسفه، اهمیت این مباحث در آن است که دریابند مفاهیمی چون عقلانیت، سود، ارزش، نیاز و خواست چقدر می‌توانند در چارچوب‌های مختلف معنای متفاوتی پیدا کنند. دیدگاه هستی‌شناسانه‌ی هر نظریه تعیین می‌کند که چه پرسش‌هایی مجاز و چه پاسخ‌هایی معنادار باشند.
مثلا باتای با پرسش از سرنوشت نهایی مازاد به لایه‌هایی از حقیقت دست می‌یابد که اقتصاددان کلاسیک با فرض کمبود هرگز به آنها نمی‌اندیشد. به‌عکس، نظریه‌پرداز تکاملی با پرسش از خاستگاه نظم خودجوش نگاهی به جامعه می‌اندازد که از منظر یک فیلسوف اگزیستانسیالیست پنهان می‌ماند.
چشم‌انداز جامع: سازمان‌های نوآورتر، جوامع انسانی‌تر
در نهایت، دانستن همه این نظریات به ما کمک می‌کند چشم‌اندازی جامع‌تر و انسانی‌تر در تحلیل مسائل زندگی و اجتماع داشته باشیم. وقتی درباره‌ی یک مسئله اقتصادی یا رفتاری قضاوت می‌کنیم، می‌توانیم به جای یک دلیل سطحی، شبکه‌ای از علل را در سطوح مختلف بررسی کنیم.
از سوی دیگر، سیاست‌مداران و مدیران نیز درمی‌یابند که برای حل معضلات اجتماعی – از فقر گرفته تا تخریب محیط‌زیست – باید به طبیعت پیچیده انسان توجه کنند. طرح‌هایی موفق خواهند بود که انگیزه‌های واقعی انسان‌ها را در نظر بگیرند و با جریان‌های فرهنگی و تکاملی همسو باشند.
امید است این بحث توانسته باشد اهمیت بهره‌گیری از فلسفه و انسان‌شناسی در کنار علوم تجربی را در مطالعه فرد، جامعه و سازمان نشان دهد. تنها با چنین دید گسترده‌ای است که می‌توانیم سازمان‌های نوآورتر، جوامع انسانی‌تر و زندگی فردی آگاهانه‌تری بنا کنیم؛ زندگی و اجتماعی که در آن هم خلاقیت تکاملی عقل جایگاهش را دارد و هم شور و اسراف دل منزلت خود را می‌یابد.